برکات معنوی
سلام
با تشکر از خانم رحیمی که این تجربه رو در تاریخ دوم تیر برامون ارسال کردند ، متاسفانه بنده نمی تونستم توی این چند روز به وبلاگ سر بزنم. بابت این مساله عذرخواهی می کنم.
سلام خدمت شما
کار جالب و ان شاالله مفیدی رو شروع کردید، امیدوارم مثل جنبش چی شد چادری شدم، خوب عمل کنه
منم وظیفه دیدم که سهمم رو خرج کنم و خاطره مو بفرستم
ما سال 90 عقد کردیم و 91، بعد از 10 ماه ازدواج کردیم
من21 ساله بودم که عقد کردیم و همسرم25 ساله
هر دومون دانشجو بودیم
114 تا سکه مهریه ام شد
عقدمون، یه عقد محضری بود
برای
ازدواج و مراسم هاش، با خانواده ها اختلاف عقیده داشتیم، خانواده هر دومون
موافق رقص و مراسم آنچنانی بودند، ولی ما دوتا نمی خواستیم، نه رقص رو و
نه تجملات عروسی های اطرافیانمون رو،
واسه خودمون وظیفه می دونستیم که شیوه های آسون تر ازدواج رو عملی کنیم تا این تابوها و سنت های بی جهت مهم شده، بشکنن،
با خانواده ها کلی حرف زدیم
این
نکته رو بگم که ما یه سیاستی دنبال کردیم و اونم این بود که هر کدوم از ما
با توجه به اینکه از خانواده خودمون شناخت داشتیم، تصمیم گرفتیم که هر کی
با خانواده خودش حرف بزنه، به این صورت که از قبل خودمون روی یه موضوع
توافق می کردیم وبعد می رفتیم خونه هامون، من با خانواده خودم و همسرم با
خانواده خودشون، صحبت می کردیم، همسرم هیچ وقت منو درگیر کشمکش هایی که با
خانواده اش داشت نکرد و خودش تمومش رو حل کرد.
برای مراسم ازدواج که می
خواستیم ساده باشه، تصمیم گرفتیم با برکت و یاری گرفتن از آقا امام هشتم
زندگی رو شروع کنیم، یه سفر3 روزه رفتیم مشهد و همون شب برگشتمون ولیمه
دادیم، واسه ولیمه هم لزومی ندیدیم که تمام اقوام دور و نزدیک رو دعوت
کنیم، تمام عمه ها و عمو ها و خاله ها و دایی ها بودند و فرزندانشون هم ولی
فقط اونایی که تو خونه داشتن، یعنی ازدواج کرده ها رو دعوت نکردیم، شام هم
تو یه رستوران بود که زنونه مردونه رو جدا نکردیم تا همه با همون حجاب
بیرون بشینن سر میزز ها، البته میز ها رو زنونه مردونه کردیه بودیم، یعنی
یه طرف سالن خانم ها و یه طرف اقایون بودن، ولی سالن رو جدا نکردیم، چون می
ترسیدیم از فامیل هامون که بخوان با روی میز زدن و آواز خوندن خودشون،
مراسم رو خراب کنن(ازشون بعید نبود آخه!)، شب هم ما رو رسوندن خونه مون و
همه رفتن،
تمام خرج عروسی و اجاره خونه و سفر و حتی جهیزیه رو (موضوع
جهیزیه به اعتقاد خاص همسر من مربوط میشه و من اینو نمی خوام خیلی روش
مانور بدم، فقط خواستم بگم همسرم خیلی تو خرج بود) همسر دانشجوی من می
خواست بده، واسه همین من خیلی آسون بهش گرفتم، نتیجه اش رو هم بعد از
ازدواج تو زندگی دیدم که چه قدر همسرم همیشه ازم تشکر می کرد و از اینکه به
خاطر یه شب و به خاطر بستن دهان دیگران، زیر بار قرض نبردمش ممنونم بود،
این
موضوع، یعنی آسون گرفتن ازدواجمون، نه تنها برکات معنوی زندگی مون رو زیاد
کرد بلکه حتی از جهت مالی هم جلو افتادیم، چون همون موقع عروسی، پولی که
می خواستیم خرج یه شب کنیم رو دادیم و شریکی یه خونه خریدیم والان بعد از
دوسال با پس اندازمون، بقیه اش رو هم داریم می خریم، و تمام لذتش هم اینه
که بدون وام های آنچنانی و قرض و و قسط های سنگین گرفتیمش،
الان خیلی
خوشحالم که اونطور مراسم گرفتم و زیر بار حرفهای و جو های اطرافیان نرفتم،
همه می گفتن آخه عروسی واسه همه یه شبه و از این جور حرف ها، ولی توکل
کردیم و استقامت و توسل، و خدا هم یاری مون کرد،
امیدوارم سنت حسنه
ازدواج آسان به زودی بین مسلمون ها رواج پیدا کنه و ما مدعیان اسلام و
انتظار موعود، بیش از این دل آسمونی پیغمبر و امامون رو خون نکنیم،
دوستان عزیزم، فراموش نکنیم که همون خدایی که رقص و آواز و آهنگ لهو و لعب رو حرام کرده، اسراف رو هم حرام کرده، و جالبه یادآور بشم
(چون همتون می دونین) که مسرفین تنها کسانی اند که در قرآن با عنوان "برادران شیطان"، معرفی شده اند،
حتی
اگه کسی نمی خواد اصلا از هیچ کدوم از مراسم هاش بزنه وحذفشون کنه،
میتونه با جایگزین کردن ارزون تر هاش، راه ورود شیطان رو به زندگیش بگیره و
لبخند رو به لب امام زمان بیاره و مورد عنایت خداوند هم قرار بگیره
راستی
یادم رفت بگم که من آتلیه هم نرفتم چون هیپ جوره به هیچ آتلیه ای اعتماد
نداشتم، خودمون از خودمون چند تا عکس انداختیم، و عکس ها هم الان فقط پیش
خودمه
در پناه حق